در این شماره از نشریه داخلی بنیاد کامرانی؛ به سراغ پروین دخت میهن رییس فعلی بنیاد کامرانی و همسر مرحوم سیفالدین کامرانی رفتیم و از او خواستیم برای ما قصه بنیادین شدن بنیاد خیریه کامرانی و همراهی با همسرش در این راه را تعریف کند.
او برایمان از سختیهای این راه، تلاشهای شبانهروزی برای خدمت به هموطنانش و از امید به فرداها برای ساختن دنیایی که جای بهتری برای زندگی باشد گفت.
با گذر از سالهای عمر، محکم و متین خود را اینطور معرفی میکند: «به نام پروردگار؛ من پرویندخت میهن هستم، همسر روانشاد مهندس سیفالدین کامرانی که حدود چهل و پنج سال با ایشان زندگی کردم و حاصل آن سه فرزند است.»
خانم میهن برای ما مرحوم کامرانی را با صفاتی مانند عشق به خانواده و ایران توصیف میکند در همان زمان است که میفهمی انگار بزرگ بودن بهقدر مؤسس یک خیریه در ظاهر مؤلفه خاصی ندارد. همین عاشق بودن است که انسانها را بزرگ میکند.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی پرویندخت میهن است؛
آغاز یک راه
همسرم مهندس شیمی بودند اما از زمانی که من به یاد دارم در فکر کمک به محرومان، بیماران و مخصوصاً بیماران سرطانی بود، کار خیر را با کمک مالی به بیمارانی که در بیمارستان هزار تختخوابی بودند و خانوادههای آنها آغاز کرد.
در آن زمان، بسیاری از کسانی که مریضان خود را در آنجا بستری میکردند جایی برای ماندن و بضاعت استفاده از میهمانخانهها را نداشتند، از این رو بسیاری از این افراد در سرما و گرما برای حضور در کنار بیماران خود شب را در خیابان و مقابل بیمارستان سپری میکردند، در همان سالها بود که به این نتیجه رسید، بهتر است در نزدیکی آنجا آسایشگاهی را برای بیماران و همراه آنها احداث کند. از این رو در نزدیک این بیمارستان زمینی خریداری کرد و آسایشگاه شماره یک سانترال را در آنجا بنا نهاد.
از آن پس مریضان در این آسایشگاه بستری میشدند و هر صبح با آمبولانس به بیمارستان که در نزدیک آن محل بود برای کارهای درمانی خود منتقل شده و به آسایشگاه بازمیگشتن؛ با گذشت مدتی از این روند به دلیل وجود تقاضای بالا مرحوم کامرانی در نزدیکی همان محل آسایشگاه شماره دو سانترال را راهاندازی کرد که تا امروز مورد استفاده است.
از خیابان ظفر تا میدان شوش
آن زمان زمینی در خیابان ظفر داشتیم که همسرم تصمیم گرفت با ساخت یک بیمارستان برای کودکان آن محل را صرف درمان کودکان کند. ساخت درمانگاه در مناطق محروم تهران برای نیازمندان قدمهای بعدی ما برای کار خیر بود؛ به همین جهت در میدان شوش، سه راه آذری، دوراه قوام و خیابان نظامآباد درمانگاههایی ساخته شد.
ناگفته نماند که ما بنیاد خیریه را در سال ۱۳۴۵ در تیرماه بهعنوان یک بنیاد فامیلی با سرمایه شخصی تأسیس کرده و به ثبت رساندیم و مراکز درمانی مذکور با نظارت و همکاری دولت، زیر پوشش بنیاد کامرانی اداره میشد.
همراه با سالمندان
مرحوم کامرانی در میدان انقلاب سینماهایی داشت و عایدی آنها را صرف هزینه و نگهداری این درمانگاهها میشد تا زمانی که تصمیم گرفتیم آسایشگاهی برای سالمندان در محل اسماعیل آباد در جوار قلعه حسن خان تأسیس کنیم. همسرم زمین بزرگی در آن محل تهیه کرد و آسایشگاهی در سطح عالی با ویلاهای کوچک برای سالمندان ساخته شد. در سال ۵۷ این ساختمانها آماده و به بهزیستی سپرده شد. در همانجا حضور سالمندان در دو بخش زنان و مردان هم شکل گرفت که امروز با حضور 600 نفر بیمار و سالمند در بخش زنان مشغول به کار است.
بزرگترین آرزوی یک خیر
فرزندان من پس از همسرم که در مهرماه ۸۶ به رحمت خدا رفتند اداره بنیاد را در کنار من ادامه دادند و همه تلاش ما بر این است که تا جایی که امکان دارد و زنده هستیم راهکارهای خیر مرحوم کامرانی را ادامه دهیم. همسر من هیچوقت نگذاشت کسی در جریان کارهای خیرش قرار بگیرد و هرکاری را در درجه اول به نام خداوند برای هموطنانش انجام میداد به همین علت نام خودش را بر هیچکدام از مراکز درمانی که احداث کرد نگذاشت و همیشه در سکوت کار خیر میکرد. او بسیار دوست داشت که این مراکز در راستای کمک به درمان سرطان استفاده شود و از همین رو مرکز گامانایف را در خیابان ظفر احداث کرد و به یاد دارم، میگفت زمانی که ببینم بیمار سرطانی در مرکز گامانایف درمان شده و به خانه بروند من دیگر آرزویی در دنیا ندارم و تنها آرزویم این است که این دستگاه (دستگاه گامانایف) برای هموطنانم شفابخش باشد و بعد از آن بارها شده بود که از درمان بیماران در گامانایف بسیار مسرور بود و از شادی خانوادههایی که بیمارشان در گامانایف درمان شده بود با عشق برای من تعریف کرد.
روزی را به خاطر دارم که به همراه همسرم در بیمارستان علیاصغر بودیم در مقابل ما پدر و مادری به همراه فرزند درمان شده خود در حال خروج از بیمارستان بودند و همان زمان دیدم که اشک شوق در چشمهایش حلقه زد، از من پرسید «اگر اینجا یک باغ بزرگ بود تو خوشحالتر بودی یا با چیزی که امروز هست زیباتر است» و من در آن لحظه فهمیدم که چه ماحصل ارزشمندی را به وجود آوردیم. در همه این سالها من شانه به شانه همسرم در ساخت بنیاد کامرانی همراه بودم و میدانستیم نتیجه کار خیر در نهایت به زندگی ما برخواهد گشت و خوشبختانه امروز میبینم فرزندانم سالم و در بنیاد مشغولاند و خداوند را سپاس گذارم.
خصوصیات فردی
او بسیار مهربان و دوستدار حیوانات بود. عادت به سحرخیزی داشت؛ به یاد دارم که صبحهای خیلی زود که از خواب بیدار میشدند بعد از نماز صبح صبحانه باقی اهل خانه را هم درست میکرد و قبل از آنکه کسی بیدار شود به سرکار میرفتند بهخصوص روزهای ساخت آسایشگاه قدس ما خیلی کم او را در خانه میدیدیم و حتی با اینکه روزهای تعطیل را متعلق به خانواده میدانست، روزهای تعطیل هم در آن دوران مشغول کار بودند. در باقی مواقع خیلی از اوقات در خانه نماز میخواند. با همه مشغولیتها بهواقع همسری بسیار مهربان برای من و همیشه عاشق فرزندانش بود.
کلام آخر
پروین دخت میهن در پایان این گفتوگو تصریح کرد: از همه خیرینی که تا امروز در کنار ما بودند سپاسگزارم و از خداوند برای آنها خیر میخواهم.
نشانی ما: ایران، تهران، خیابان دستگردی (ظفر)، جنب بیمارستان حضرت علی اصغر(ع)، پلاک 195، مرکز گامانایف ایران
مسیرهای دسترسی به مرکز گامانایف ایران
مترو: خط 1 مسیر تجریش، ایستگاه دکتر شریعتی (نزدیک ترین ایستگاه)
پارکینگ: پارکینگ ندارد.
جای پارک در خیابان: به سختی